شرمندگی بابا
به نام او هر بار که قصد نوشتن دارم با احتیاط بیشتر می نویسم هم از لحاظ سنی و هم شخصیتی بزرگ شدی دخترم هر روز بیشتر مهر و محبتت رو حس می کنم . چقدر خوبه تو هستی دخترم تو هستی و من با بودنت احساس پدر بودنم گل می کنه بعضی وقته می گی پدر و بعضی وقتها بابا و در نهایت میگی فرشید بستگی به درخواستی که داری بیان میکنی یک ماه درگیر دندانپزشکی برای شما بودیم که خدا رو شکر در دو مرحله به پایان رسید و بار دوم که رفتیم بهت گفتم می خواد دکتر دندانت رو معاینه کنه و در پایان کار بهم گفتی بابا چرا بهم دروغ گفتی ....... و من شرمنده شدم سوفیا واقعا شرمنده شدم روزها می گذرد بابا و آ...
نویسنده :
اهورا
7:30